دهکده ی جهانی
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد
نوبت خاموشی من سهل وآسان میرسد
من که می دانم که تا سر گرم بزم و مستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتایان می رسد
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم
من که میدانم به دنیا اعتباری نیست نیست
بین مرگ وآدمی قول و قراری نیست نیست
من که می دانم اجل نا خوانده و بیدادگر
سر زده می آید و راه فراری نیست نیست
پس چرا پس چرا عاشق نباشم
نوشته شده در چهارشنبه 87/8/8ساعت
2:17 عصر توسط فاطمه چیت ساز نظرات ( یک ) |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |